◄ΣΞΣ♥мλη☻,Кн☺Ð₪Σ♥ΣΞΣ►
ای کاش تنها غمم ،شکستن نوک مدادم بود.
جمعه 26 آبان 1391برچسب:ایالتهای ایران,تاریخ ایران,قدیمی ترین فرش جهان,تاریخ ایران, :: 1:59 قبل از ظهر ::  نويسنده : arash       

منبع               =             http://atousahakhamaneshi.mihanblog.com

و


http://princeofsasani.mihanblog.com

امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



در قانون اساسی امریکا روشهای بازرسی و پایش بسیاری هست که اجازه شکل گیری حکومت زورگویانه را نمیدهند. اگرچه امروزه دیگر کشور امریکا نمونه خوبی از "دموکراسی" در جهان شناخته نمیشود. اما قانون اساسی انها در سده هجدهم بسیار پیشرفته و ازادیخواهانه بود. با نوشتن قانون حقوق مدنی امریکا رویدادهای مهمی در تاریخ اندیشه سیاسی جهان روی داد. بند نخست این قانون با:"ما مردم ایالات متحده" اغاز میشود. این نخستین بار بود که در غرب از مردم سخن به میان می امد. تا این زمان(1780 میلادی) پایه های کشورداری دولت های غربی از اندیشه های "ماکیاولی" و کتاب او "شهریار" سرچشمه گرفته بود.ماکیاولی به حکومتهای نظامی (توتالیر)باور داشت و میگفت به هر بهایی که شده باید قدرت را نگاه داشت.

سالها پس از ان "جان لاک" اندیشه ورز سده 17 انگلستان در برابر چنین اندیشه ای ایستاد و بازنگری دیدگاه های ماکیاولی را خواستار شد. جان لاک در دوره پر تنشی از تاریخ انگلستان زندگی میکرد و میکوشید تا برای اداره کشورش شیوه ای را پیشنهاد کند که با چار چوب های مدنی و انسانی سازگارتر باشد. هنگامی که جان لاک پایه های فلسفی سیاسی خود را بنیان میگذارد همواره "کوروشنامه گزنفون" را پیش چشم داشت. من از سرپرستان کتابخانه جان لاک پرسیدم که ایا میان کتاب های او کوروشنامه هم هست؟ انها گفتند نه تنها یکی بلکه دو نسخه از این کتاب در کتابخانه لاک نگهداری میشود و او در کنار رویه های یکی از این دو کتاب یادداشتهای فراوانی نوشته است. واین نشان میدهد که این فیلسوف تا چه اندازه به کتاب گزنفون که سخنان کوروش در ان امده ارج میگذارده است. او بر پایه شیوه کشورداری کوروش بزرگ به این نتیجه رسیده بود که بایستگی ندارد دولت ها با زورگویی بر مردم فرمان برانند بلکه با دادگری هم میتوان فرمانروایی کرد. درباره اثرپذیری دموکراسی غرب و قوانین اساسی و حقوق مدنی امریکا از روش کشورداری کوروش بزرگ نیز باید نخست تاریخ شکل گیری کشور امریکا را شناخت. در سالهای نخستین

سده شانزدهم بود که انگلیسیها کانون های سیزده گانه ای در امریکا پایه گذاردند. به دنبال ان در 4 جولای 1776 با امضای بیانیه ای در فیلادلفیا بر ان شدند که استقلال کشور خود رااعلام کنند. هسته اصلی گروهی که استقلال امریکا را اعلام کردند سه چهره برجسته ان زمان "جورج واشنگتن" "بنجامین فرانکلین" و "تامس جفرسون" شکل میدادند. "واشنگتن" نخستین افسر پنج ستاره ارتش امریکا بود. "فرانکلین" نیز چهره ای علمی بود و "جفرسون" هم مغز اندیشمند این گروه نامیده میشد. تا ان زمان نظام سلطنتی تنها شیوه شناخته شده کشورداری در غرب در ان سالها(سده18) بود. اما جفرسون و ان دو تن دیگر بر ان شدند تا شیوه دیگری از کشور داری را بیابند. هم جفرسون و هم فرانکلین پیرو اندیشه های لاک بودند. در کتابخانه فرانکلین بیش از 7 نسخه از کتاب کوروشنامه گزنفون نگهداری میشود که دو نسخه از ان به روزگار خود فرانکلین باز میگردد. سرپرستان کتابخانه فرانکلین گفتند که وی در کنار رویه های کتاب "کوروشنامه" همانند جان لاک یادداشت های فراوانی نوشته است. جفرسون که نیز با اندیشه های ماکیاولی اشنایی داشت و اثار جان لاک را نیز خوانده بود افزون بر ان کتاب کتاب کوروشنامه گزنفون را نیز میشناخت. هنوز هم در کتابخانه جفرسون در "مانتی چرلو" ایالت ویرجینیا کتاب کوروشنامه نگهداری میشود. جفرسون یادداشتهای بسیاری در کنار برگهای کتاب نوشته و زیر برخی جمله ها خط کشیده است. از سوی دیگر با ان که کتابهای فرانکلین را به کتابخانه کنگره امریکا سپرده اند اما انگونه که کتابداران کتابخانه به من گفتند 170 جلد کتاب "کوروش نامه" در انجا نگهداری میشود. نویسندگان قانون حقوق مدنی امریکا با خواندن کوروشنامه گزنفون با اندیشه ها و روش کشورداری کوروش بزرگ اشنایی پیدا کرده و از ان الهام گرفته بودند. بی گمان میتوان ردپای نوشته گزنفون درباره ویژگی های رفتاری و کشورداری کوروش را در قانون حقوق مدنی امریکا پیدا کرد.

پس این را باید پذیرفت که نویسنگان قانون اساسی امریکا و نیز بیانیه جهانی حقوق بشر اندیشه هایی را شایسته نگریستن دانسته اند که در کوروش نامه گزنفون امده و از منش و کردار کوروش بزرگ سرچشمه گرفته بوده است.


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



به نام خداوند کیهان و هور که چشم بد از خاک ایران بدور

 

 

در حالی که هارپاگ ، فرمانده ی سپاه پارسی ، آسیای صغیر و جزایر یونانی نشین غرب ایران را ـ در پی فتح لیدیه ـ مطیع پادشاه پارس می کرد ، کوروش با احساس خط از ناحیه ی آسیای مرکزی ، به سوی مشرق رفت تا با مردمان آن دیار که پیش از این از پادشاه ماد تبعیت می کردند و با سقوط ماد ، بر وی شوریده بودند ، نبرد کند . برخوردهایی که بین سالهای 545 تا 539 ق . م میان کوروش و قبایل این منطقه رخ داد ، مبهم و اندک گزارش شده است . سکوت هرودوت درباره ی برخوردهای کوروش در این منطقه ، بر ابهام موجود افزوده است . پادشاه پارسی ، در این شش سال سرزمین های کرانه ی دریای خزر تا هند را تابع ایران کرد . در این نبردها ، شهز بلخ ( باکتریا ) فتح شد و فرمانروایان مرو ( مرگیانا ) و سمرقند ( سغدیانا ) خراجگزار ایران شدند . کوروش تا کناره ی رودخانه ی سیردریا ( یاکسارتس ) پیش رفت و استحکاماتی در آنجا بنا کرد که تا زمان اسکندر باقی ماند . وی اقوام سکاها را مطیع کرد و جنوب شرقی فلات ایران ، ناحیه ی سیستان و مکران را تصرف کرد . به این ترتیب مرزهای ایران در غرب به دریای مدیترانه و در شرق به حدود هند رسید و بزرگترین امپراتوری جهان باستان متولد شد . با فتح نواحی شرقی و شمال غربی ، تنها رقیب باقی مانده ، پادشاهی کهن بابل بود . بابل پس از سقوط آشور و در سایه ی آرامشی که در منطقه ی بین النهرین حاکم شده بود ، با شکوه باستانی اش رخ می نمود . رونق دوباره ی شهر ، استحکامی شکست ناپذیر را در دل مردمان و حاکمانش تداعی میکرد . نبونید ، پادشاه بابل تمام وقت خود را صرف گردآوری تندیس خدایان باستانی و بازسازی معابد آنها میکرد ، هزینه ی این کارها با وضع مالیات های سنگین تأمین میشد . بی اعتنایی نبونید به مَردوک ، خدای بابلی ( شاه خدایان ) و ارج نهادن خدایان شهرهای دیگر باعث رنجش مردمان بابل از او شد . او مجسمه ی خدای اور را به بال آورد و ستود . این رنجش را میتوان در گزارش حکاکی شده بر استوانه ی کوروش که پس از فتح بابل نگاشته شده مشاهده کرد ، در این متن ، نبونید ، پادشاهی بی دین معرفی شده که مردوک ، شاه خدایان را به فراموشی سپرد . نبونید ، مقارن قدرت یابی کوروش در ایران ، زمام امور بابل را به پسرش بَاشَصَر ( بالتازار ) سپرد و خود به مدت هفت سال ، پایتخت را ترک کرد ، اما یک سال پیش از سقوط بابل ، خطر پارسیان را دریافته بود . در سالنامه ی بابلی ـ که یکی از مهمترین منابع تاریخی این دوران است ـ به تدابیری اشاره شده که نبونید برای محافظت از مجسمه ی خدایان در برابر هجوم پارسیان به کار بسته بود . فتح بابل برای پارسیان کار دشواری نبود ، نارضایتی مردم از پادشاه موجب شده بود که پارسیان حامیان فراوانی در شهر بیابند . مطابق گزارش سالنامه ی بابلی و استوانه ی کوروش ، پادشاه پارس با اشاره و راهنمایی مردوک ( شاه خدایان ) به بابل آمده بود تا مردم را از دست پادشاه ظالم برهاند . گزارش مورخان یونانی درباره ی رغبت بابلیان به سقوط حکومت نبونید و استقبال از فاتح پارسی ، با گزارشهای بابلی هماهنگی دارد . با حرکت کوروش به سمت بابل ، گُبریاس ، حاکم بابلیِ میان رود زاب و دیاله ( احتمالاً سرزمینی به نام گوتیوم ) با سربازانی تازه نفس ، به پادشاه هخامنشی پیوست و بر نیروی سپاه ایران افزود . به رغم آنکه بابلیان و یهودیان از فتح آسان بابل به وسیله ی « نجات بخش » خبر می دهند ، اما پیگیری حوادث ، نشان میدهد که فتح سرزمینهای تحت حاکمیت پادشاه بابل از یک سال پیش از از سقوط بابل آغاز شده بود و فتح نهایی بابل با حرکت کوروش به یاری گبریاس رقم خورد . کوروش با سپاهیانش ابتدا در نبرو سختی به نام اُپیس ، سپاه بابل به فرماندهی بلشصر را شکست داد . نبونید و پسرش پس از دادن تلفات بسیار ، عقب نشینی کردند . پس از نبرد اُپیس ، ابتدا شهر سیپار فتح شد و سپس در نبردی کوچک بیرون دروازه های بابل ، پیروزی دیگری نصیب کوروش شد . در پی این شکست نبونید و پسرش به داخل برج و باروی شهر فرار کردند تا در آنجا از خود دفاع کنند . کوروش هم با سپاهش در پی تعقیب آنها ، شهر را محاصره کرد . دیوارهای مستحکم بابل ، روزنی را برای ورود باقی نمی گذاشت و تنها مجرای موجود ، مسیر آب فرات ( یا یکی از شعبه های آن ) بود که از داخل شهر می گذشت و البته به دقت هم کنترل میشد . شهروندان بابلی به دو گروه اصلی تقسیم می شدند : یهودیان که از سالها پیش ( در دوران بخت النصر ) به اسیری از فلسطین به آن شهر آمده بودند و روزگار سختی را زید سلطه ی فرمانروایان بابلی سپری کرده بودند و طبق باورهای دینی خود و بر اساس پیشگویی های تورات ، در انتظار یک منجی بودند تا آنان را از وضعیتی که در آن بودند برهاند و به فلسطین بازگرداند . گروه دوم بابلیانی بودند که ـ همانطور که اشاره شد ـ از سیاست های نبونید سخت رنجیده بودند . این دو گروه انگیزه ی کافی برای خیانت به پادشاه خود و استقبال از فاتح شهرشان داشتند . همین انگیزه باعث شد که در سقوط بابل با پارسیان همکاری کنند . مطابق گزارش مفصل هرودوت ، سپاه کوروش توانست مسیر رود فرات را ـ که در فصل کم آبی بود ـ عوض کند و از مجرای رود وارد شهر شود . ابتدا بخش کوچکی از سپاه به فرماندهی گبریاس وارد شهر شد و با غافلگیر کردن سپاهیان بابلی ، قلعه ها و مراکز شهر را تصرف کرد و به این ترتیب بابل در آخرین روزهای سال 539 ق . م با کمترین درگیری فتح شد . نبونید خود را تسلیم کرد ولی پسرش که حاضر به اطاعت از کوروش نبود ، در درگیری با پارسیان کشته شد . کوروش با شکوه فراوان وارد شهر شد و مانند نبردهای دیگرش ، با مردم مغلوب ، رفتاری نیکو داشت . شاید همدلی بابلیان در این فتح او را بیش از دیگر جنگهایش تحت تأثیر قرار داد ، زیرا پس از ورود به شهر ، به معبد بزرگ بابل رفت و در آنجا ـ مطابق رسم بابلی ها ـ تاج گزاری کرد . فاتح با نبونید جوانمردانه رفتار کرد و هنگامی که وی در سال 538 ق . م ( یک سال پس از فتح بابل ) درگذشت ، کوروش در بابل عزای ملی اعلام کرد و خود نیز در آن شرکت کرد . کوروش در فتح بابل دو یادگار بزرگ از خود به جای نهاد : یکی آزاد سازی یهودیان و بازگشت آنان به فلسطین بود ( که به آن اشاره خواهد شد ) و دیگری بیانیه اوست که بر استوانه ای از گل پخته حک شده و دارای مطالب مهمی است . او در این بیانیه که به استوانه ی کوروش مشهور است، ( این استوانه در موزه ی بریتانیا در انگلیس نگهداری می شود ) ابتدا خود را معرفی کرده و سپس به شرح اقداماتش برای مردم بابل می پردازد . در قسمتی از این بیانیه ـ که به منشور ملل یا منشور کوروش هم معروف است ـ آمده : « من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه سومر و اَکد ، شاه چهار منطقه ی جهان ، پسر کمبوجیه شاه بزرگ ، شاه انشان ... زمانی که به صلح وارد بابل شدم و زمانی که در میان سرور و شادی تخت فرمانروایی را در کاخ شاهزادگان برقرار کردم ، آنگاه ، مردوک ، خدای بزرگ ، قلب بزرگ بابلیان را [ مسخر من کرد ] در حالی که هر روز پرستش او را تداوم بخشیدم ، سپاهیان بسیارم به صلح وارد بابل شدند ، همه ی سومر و اکد را از هر نوع تهدیدی حفظ کردم ... خدایانی را که منزلگاهشان آنجا بود دوباره برگرداندم و برای آنها منزلگاهی جاودانه ساختم . همه ی مردم را یکجا فراهم آوردم و آنها را مجدداً در منزل هایشان مستقر کردم و خدایان سومر و اکد را که به رغم خشم خدایِ خدایان ، نبونید به بابل برده بود ، آنها را در میان شادی به دستور مردوک ، در معابدشان ، در منزلی که دل را شاد می کرد قرار دادم ... » . از متن استوانه بر می آید که کوروش خود را سامان دهنده ی نظمی الهی می داند که با بدعت های نبونید بر هم ریخته و به این ترتیب نخبگان محلی ( به ویژه کاهنان ) و عامه ی مردم را به خود جلب می کند . از سوی دیگر در این استوانه ، کوروش خود را بازسازی کننده ی ساختمانهای اداری و مذهبی ـ که ویران یا متروک شده اند ـ معرفی می کند . در حقیقت رفتار سیاسی کوروش در بابل به گونه ای است که بابلیان او را به منزله ی احیا کننده ی شکوه و قدرت بابل می دانند و با او احساس الفت می کنند . آنان کمبوجیه را ( به مدت چند ماهی از فتح بابل ) پادشاه بابل می خواندند . اشاره کوروش به آشور بانی پال به عنوان الگوی کارهای خود که در چند کتبیه ی مکشوف در بناهای بابلی مشاهده شده ، بیانگر همین نکته است . فاتح پارسی ، بدون آنکه با اصل و متشأ خود کمترین قطع ارتباطی کند ، بر آن بود که وارث قدرت قدیمی آشوری پنداشته شود . البته این باور بابلیان چندان دوام نداشت ، زیرا آنان کشور قدیمی خود را جزء ضمیمه شده ی امپراتوریِ جدید یافتند که برای فردیت و استقلال بابل اعتباری قائل نبود . همین مسأله باعث شد با گذشت چندسال ، بابلیان ( در زمان داریوش ) دست به شورش بزنند . ستایش از کوروش و سیاست های مذهبی او ، تنها به استوانه و سالنامه ی بابلی منحصر نیست ، بلکه او از سوی یهودیان هم به عنوان برگزیده ی یَهُوَه ( خدای یهود ) معرفی شده است . فتح بابل ، سند آزادی یهودیان از تبعید و اسارت بود . یهودیان با اجازه ی کوروش به فلسطین بازگشتند و به آبادانی شهرهای خود پرداختند . حرکت آنان از بابل در سال 537 ق . م صورت گرفت ، در این سال ، بیش از 40000 یهودی ـ که در اسارت بابل بودند ـ به همراه غنیمت های گرانبهایی که آشوریان از بیت المقدس غارت کرده بودند ، به ارض موعود بازگشتند . محبت کوروش در حق این قوم ، از او در اندیشه و متون دینی یهود شخصیتی فرا تاریخی ساخت . یهودیان از کوروش با لقب مسیح موعود و مرد خدا نام برده اند . کمک کوروش به یهودیان تنها به بازگرداندن آنها به فلسطین ختم نمی شد ، او دستور داد معبد بیت المقدس را که بخت النصر تخریب کرده بود دوباره بسازند و هزینه های آن را هم از خزانه ی دولتی تأمین کنند . البته اختلاف یهودیان بر سر بازسازی معبد و درگیری آنها ، سبب شد که کوروش پس از سه سال فرمان خود را متوقف کند تا اختلاف ها برطرف شود . نام کوروش چند بار در تورات آمده است ، در عزرا از عهد عتیق ، شخصیت و کارهای او را اینچنین بازگو می کند : « ... خداوند روح کوروش ، پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را هم مرقوم داشت ... کوروش پادشاه پارس چنین می فرماید ، یهوه خدای آسمانها ، جمیه ممالک زمین را به من داد و مرا امر فرموده است خانه برای او در اورشلیم که در یهود است به پا کنیم ... کوروش پادشاه ، ظرف های خانه ی خدا را که نبوکدنصر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه ی خداوند خود گذاشته بود ، بیرون آورده و به شِشبَصر رئیس یهودیان مسترد داشت ... » . در کتاب اشعیای نبی ( پاره ی دیگری از تورات ) درباره ی کوروش آمده است : « خداوند به مسیح خویش یعنی کوروش ، آنکه دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امت ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم ، تا درها را در مقابل وی مفتوح سازم و در دروازه ها دیگر بسته نشود ، چنین می گوید : که من پیش روی تو خواهم خرامید و جاهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته ، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنجهای ظلمت و خزاین مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من ، یهوه تو را به اسمت خواندم ، خدای اسرائیل میباشم ... [ و در جای دیگر آمده ] کوروش شبان من است و تمام مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید » بدون شک تأثیر کارهای کوروش برای یهودیان چنان عظیم و فراموش نشدنی بوده که او را این چنین ستوده اند


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



در دوره هخامنشیان چند شهر مرکز اداری و سیاسی کشور بود. شهرهای بابل و شوش بیشتر در فصل زمستان و شهر همدان در فصل تابستان مورد استفاده قرار می‌گرفت.
افزون بر سه شهر یاد شده، دو شهر پاسارگاد و تخت جمشید یا پارسه از مراکز بسیار مهم اداری و حکومتی بودند که از جنبه آیینی، مذهبی و تشریفاتی نیز اهمیتی خاص داشتند، چنان که آرامگاه برخی از پادشاهان هخامنشی در این دو شهر اخیر ساخته و آثاری از بعضی از آنها باقی مانده است.

The image “http://www.javanblog.com/uploads/p/10111362608.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

نام درست و اصلی مجموعه مشهور به تخت جمشید و سکونت گاه واقع در نزدیک آن، " پارسه" بود.
پارسه مکان برجسته یک شهر در فرهنگ یونانی است که به نام اکروپل مشهور بوده است. براساس مطالعات تاریخی یونانی‌ها پارسه را پرسپولیس می‌نامیدند، ضمن این که بخش بلند مرتبه پارسه را پولیس می‌نامیدند.
این نام از اسم قوم پارس که هخامنشیان رهبری آن را بر عهده داشته و ایالت فارس یا پارس که بسیاری از آنان در آن اقامت گزیده بودند، در سنگ نبشته خشایارشاه بر در گاه ورودی تخت موسوم به " دروازه ملل " و نیز در بعضی لوحه‌های عیلامی ( از محل ساختمان خزانه و باروی تخت جمشید به دست آمده ) به تخت جمشید با عنوان " پارسه " اشاره شده است .
بخش حاکم نشین و ارگ شهر پارسه دارای کارکرد سیاسی مذهبی ویژه‌ای بوده و به دلیل اهمیت کارکرد در معماری این بخش، از سنگ‌های ماندگار استفاده شده است.
این در حالی است که بیشتر سازه‌های شهر پارسه را خشت‌های بزرگ و آجر تشکیل می‌دهند که با گذشت زمان از هم پاشیده شده‌اند.
به نظر می رسد پارسه در میان اقشار جامعه و به ویژه حکومت پارسه‌ها در یکی دو هزاره نقش مهمی ایفا کرده باشد. این شهر در دوره پیش از هخامنشیان نیز از جمله شهرهای مهم بوده است.
بر اساس شواهد موجود آثار عیلامی نیز در این شهر مشاهده شده است همچنین پس از سقوط دولت هخامنشی نیز باز حیات اجتماعی در پارسه تداوم داشته است.
بر اساس کاوش‌های هرتسفلد سلسله‌های محلی پارسه نیز در این شهر حضور داشته‌اند البته در عین حال اطلاعات باستان شناسان از دوره ساسانی شهر کم‌تر از سایر دوره‌ها است.
به نظر می‌رسد با یک جابه‌جایی، شهر پارسه جای خود را به شهر استخر داده، اما از کیفییت و کمیت این جابه‌جایی اطلاعات چندانی در دست نیست، اما به هر حال شهر استخر با فاصله چند کیلومتری پارسه شکل گرفته است.
در یک چشم‌انداز کلی شهر استخر از نظر حوزه جغرافیایی جزئی از شهر پارسه به شمار می‌رفته است.
این شهر از دوره عیلامی تا ۱۰۰ هزار سال پیش از میلاد مسیح تا حداقل هزار سال پس از میلاد مسیح نقشی جدی در جنوب ایران داشته است.
این شهر مهمترین مرکز حکومت فارس بوده به طوری که خاستگاه آن را در دوره هخامنشی سلوکی اشکانی ساسانی مشاهده می‌کنیم.
این در حالی است که پادشاهان ایرانی مشروعیت سیاسی مذهبی و حکومتی خود را در معبد آناهیتای شهر استخر دریافت می‌کردند.
این امر بیانگر این مطلب است که تمرکز فرمانروایی کشور از تفکر و ساختار موجود در این شهر، ناشی می‌شده است.
البته علاوه بر شیوه‌های معماری و سنت‌های اصیل پارسی، عناصر معماری و هویت اصیل ایرانی در این شهر شناسایی و معرفی شده است.
در حقیقت ساختارها و بنیادهای فکری و تمدن فرهنگ ایران در این حوزه بدست آمده است.
بیش از ۶۰ هزار کیلومتر مربع از پارسه در برزن واقع در جنوب تخت جمشید در سال ۱۳۵۳ توسط علی اکبر تجویدی کاوش شد.
البته شهرتاریخی پارسه توسط باستان شناسان ایرانی هم چون علی سامی ، علی اکبر تجویدی ، عیسی بهنام، محمود موسوی ، محمد تقی مصطفوی و شاپور شهبازی مورد بررسی و کاوش قرار گرفته است.
تخت جمشید ( پارسه ) با شماره ۲۰ در شهریور ماه سال ۱۳۱۰ شمسی در فهرست آثار ملی و در سال ۱۳۵۸ درفهرست میراث جهانی قرار گرفته است.


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



مجموعه میراث جهانی پاسارگاد مجموعه‌ای از آثار باستانی برجای‌مانده از دوران هخامنشی است که در منطقهٔ پاسارگاد شهرستان مرودشت در استان فارس واقع شده‌است.

این مجموعه دربرگیرندهٔ ابنیه‌ای چون کاخ دروازه، پل، کاخ بار عام، کاخ اختصاصی، دو کوشک، آب‌نماهای باغ شاهی، آرامگاه کمبوجیه، استحکامات دفاعی تل تخت، کاروانسرای مظفری، آرامگاه کوروش بزرگ، محوطهٔ مقدس و تنگه بلاغی است.

این مجموعه، پنجمین مجموعهٔ ثبت‌شده در فهرست آثار میراث جهانی در ایران است که طی جلسه یونسکو که در تیرماه سال ۱۳۸۳ در چین برگزار شد به علت دارا بودن شاخص‌های فراوان با صد در صد آرا در فهرست میراث جهانی به ثبت رسید.

 پاسارگاد

مجسمه بالدار پاسارگاد، منسوب به کورشکتیبه‌ای دوسطری که به زبان‌های پارسی، عیلامی و بابلی بر روی دو جزء سنگی در کاخ‌های عمومی و خصوصی کوروش در پاسارگاد قرار دارد، به باستان‌شناسان اطمینان می‌دهد که بناهای پاسارگاد به دستور کوروش بنا شده اند.

پاسارگاد در دشتی مرتفع به ارتفاع ۱۹۰۰ متر از سطح دریا، در حصار کوهستان واقع شده‌است. در سده هفتم قمری اتابکی از سلغریان فارس درنزدیک آرامگاه کورش مسجدی ساخت که در آن از سنگ کاخ‌ها استفاده شده‌بود. به مناسبت جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در سال ۱۹۷۱ این سنگها دوباره به جاهای اصلی خود بازگردانده شدند. کاخ محل سکونت بی تردید نشان از تاثیر و نقش معماری یونانی دارد. ظاهراً هنگامی که کورش در سال ۵۴۵ پیش از میلاد سارد (پایتخت لیدی، شهری در غرب ترکیهٔ امروزی) را به تصرف درآورد به شدت تحت تاثیر بناهای مرمرین شاهان لیدی قرار گرفته است. چه بسا او همان زمان شماری از اساتید اهل لیدی را در پاسارگاد به کار گماشته است. در کاخ تناسب جذاب سنگهای مرمر تیره و روشن، مخصوصاً در پایه‌ها، جلب نظر می‌کند. این سنگها از پیرامون سیوند آورده شده است

 پیشینه

سرزمین پارس زادگاه هخامنشیان بوده‌است. خاندان پارس، که به رهبری کوروش دوم (که از ۵۲۹ تا ۵۵۹ پیش از میلاد سلطنت نمود) در سال ۵۵۰ پیش از میلاد، بر مادها پیروز شدند. بر پایهٔ سنت، کوروش دوم این منطقه را به پایتختی انتخاب کرد، زیرا در نزدیکی منطقه‌ای بود که بر ایشتوویگو پادشاه ماد پیروز شد. این اولین پیروزی، پیروزی‌های دیگری چون غلبه بر لیدی، بابل نو، و مصر را به دنبال داشت. امپراتوری هخامنشی بعداً توسط پسر او کمبوجیه (۵۲۲ تا ۵۲۹ پیش از میلاد) و داریوش اول (۴۸۶ تا ۵۲۱ پیش از میلاد) تحکیم و گسترش یافت. از کوروش در انجیل به عنوان آزادی‌دهندهٔ بابل و کسی که یهودها را از تبعید بازگردانده یاد شده‌است.

در ۷۰ کیلومتری جنوب پاسارگاد، داریوش بزرگ پایتخت نمادین خود شهر پارسه (شاعری یونانی این شهر را پرس پلیس نام نهاد) را بنیان نهاد. تا هنگامی که اسکندر از مقدونیه در سال ۳۳۰ پیش از میلاد امپراتوری هخامنشی را تسخیر کرد، پاسارگاد یک مرکز مهم سلسله‌ای باقی ماند. به گفتهٔ نویسندگان باستانی، مانند هرودوت و آریان (گزنفون)، اسکندر آرامگاه کوروش را محترم شمرده و آن را بازسازی نمود.

در دوره‌های بعدی، از تل تخت هم چنان به‌عنوان یک دژ بهره‌برداری می‌شد، حال آن که کاخ‌ها متروک شده و از مصالح آن دوباره استفاده شد. از سدهٔ هفتم به بعد، آرامگاه کوروش به نام آرامگاه مادر سلیمان خوانده می‌شد، و به یک مکان زیارتی تبدیل شد. در سدهٔ دهم یک مسجد کوچک در گرد آن ساخته شد، که تا سدهٔ چهاردهم از آن استفاده می‌شد. این محوطه توسط مسافرین طی سده‌ها بازدید شده، که باعث از دست رفتن تدریجی اجزا گوناگون آن گشته‌است.

طبق نوشته‌های هرودوت ، هخامنشیان از طایفهٔ پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس اقامت داشته‌اند و سر سلسلهٔ آنها هخامنش بوده‌است. نامدارترین رئیس اتحادیه قبائل پارس در نیمه قرن ٧ پ م چیش پیش دوم است که تا سال ۶۴۰پ م ریاست قبائل پارس را در دست داشت. او چیش پیش پور کوروش پور کمبوجیه پور چیش پیش پور هخامنش بود، که همه شان رؤسای قبائل پارس بودند. اگر برای هر کدام از اینها حدود ٤٠ سال در نظر بگیریم، میتوان گفت که در زمانی که پارسها در منطقهٔ پارسوای مذکور در سند آشوری (یعنی سال ۸۳۴ پ م ) اقامت داشته‌اند، ریاستشان در دست هخامنش بوده است.

هخامنشیان نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکرده طایفهٔ پاسارگاد از طایفه‌های پارسیان بوده‌است. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس آنشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از اینرو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.

به قدرت رسیدن پارسی‌ها و سلسلهٔ هخامنشی (۵۵۰-۳۳۰ قبل از میلاد) یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینان دولتی تأسیس کردند که دنیای قدیم را به استثنای دو سوم یونان تحت تسلط خود در آوردند. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند. مهم‌ترین سنگ نوشتهٔ هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ نبشتهٔ بیستون بر دیواره كوه بیستون است. سنگ نوشتهٔ بیستون بسیاری از رویدادها و كارهای داریوش اول را در نخستین سال‌های حكمرانی‌اش كه مشكل‌ترین سال‌ها حكومت وی نیز بود. به طور دقیق روایت می‌كند. این سنگ نوشته عناصر تاریخی كافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست و همچنین در سایت مذكور دربارهٔ شخصیت كوروش هخامنشی آمده‌است كه : همهٔ نشانه‌ها بیانگر آنست كه هدف كوروش از جنگ و كشور گشایی ایجاد یك جامعهٔ جهانی مبتنی بر امنیت و آرامش و دور از جنگ و ویرانگری بوده‌است. كوروش در لشكركشیها و پیروزیهایش با ملل مغلوب در نهایت بزرگواری رفتار كرد و عناصر حكومتی پیشین را مورد بخشایش قرار داده در مقامهایشان ابقا كرده مطیع و منقاد خویش ساخت. كوروش بزرگ با ایمان استواری كه به اهورامزدا داشت جهانگشایی را به هدف برقرار کردن آشتی و امنیت و عدالت و از میان بردن ستم و ناراستی انجام میداد و در فتوحاتش به حدی نسبت به اقوام مغلوب بزرگمنشی و مهر و عطوفت نشان داده‌بود که داستان رأفتش به همه جا رسیده بود.

‌شایان ذکر است که پاسارگاد نام یک آثار باستانی مشهور در منطقه بوده که مورد علاقه و توجه جهانیان بویژه علاقه‌مندان به میراث ملل می‌باشد،بر این مبنا استانداری و وزارت کشور بعد از تصمیم به ایجاد شهرستان در آن منطقه و برای برجسته نمودن و زنده نگه داشتن نام و یاد پاسارگاد در سطح ایران و جهان ترجیح داد نام پاسارگاد را بر شهرستان جدیدالتأسیس قرار دهد»از طرف دیگر بانیان احداث مجموعهٔ پاسارگاد ، دولت هخامنشی بوده‌است که مسئولین محترم وزارت کشور و استانداری با تأسیس بخش هخامنش در برجسته‌تر نمودن آثار کوروش هخامنشی تلاش مضاعفی از خود نشان داده‌است چرا که فرزندان هخامنش پس از کسب قدرت و تشکیل دولت مستقل نام دولت را به احترام رئیس قبائل پارس به نام هخامنش نامگذاری کرده‌اند و این امر نشان دهندهٔ احترام و جایگاه بلند هخامنش در بین قبائل پارس بوده‌است که مسئولین محترم وزارت کشور و استانداری فارس با نکته سنجی و ظرافت تمام این مسئله را مورد توجه قرار داده‌اند.

 ثبت جهانی پاسارگاد توسط یونسکو

 معیارهای ثبت جهانی پاسارگاد

پاسارگاد، جمهوری اسلامی ایران به سال ۱۳۸۳ خورشیدی مطابق با سال ۲۰۰۴ میلادی بر اساس بندهای یکم، دوم، سوم و چهارم معیارهای فرهنگی در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید:

  •  پاسارگاد نخستین نشانه بارز معماری سلطنتی هخامنشی است.
  •  پایتخت شاهنشاهی پاسارگاد را کوروش بزرگ با مشارکت مردمان گوناگون امپراطوری که بنا نهاده بود ساخت این حرکت به صورت یک مرحله بنیادی در تحول هنر و معماری کلاسیک ایران درآمد.
  •  محوطه باستان شناختی پاسارگاد با کاخ ها، باغ‌ها و آرامگاه کوروش بزرگ بنیان گذار سلسله هخامنشی یادبودی استثنایی از تمدن هخامنشیان در ایران است.
  •  مجموعه چهار باغی پادشاهی که در پاسارگاد بنیان گذاشته شده به صورت نمونه‌ای مادر برای این گونه معماری و طرح ریزی در آسیای غربی در آمد.

 اطلاعات اولیه

دولت طرف: جمهوری اسلامی ایران
نام ملک: پاسارگاد
موقعیت: استان فارس
تاریخ دریافت: ۳۰ ژانویه ۲۰۰۳
طبقه بندی: مطابق طبقه‌بندیهای دارایی‌های فرهنگی شرح داده شده در مقالهٔ ۱ از پیمان نامهٔ میراث جهانی سال ۱۹۷۲، این یک محل باستانی است.
شرح مختصر: پاسارگاد اولین پایتخت سلسله‌ای امپراتوری هخامنشی بود که توسط کوروش دوم در قرن ششم قبل از میلاد ساخته شد. کاخهای آن، طرح باغها، هم چنین آرامگاه کوروش نمونه‌های برجسته‌ای از اولین مرحلهٔ تکامل هنر و معماری سلطنتی هخامنشیان هستند، و یک گواهی استثنایی از تمدن ایرانی است.


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



این روزها در معماری و شهرسازی کوشش می‌شود که تا جای ممکن تمامی بناها و گذرها در امتداد محور شمالی- جنوبی و یا خاوری- باختری ساخته شود. اما در دوران باستان از چنین شیوه‌ نادرستی پیروی نمی‌شده است. یافته‌های کاوش‌های باستان‌شناختی نشان می‌دهد که نه تنها در بناهای بزرگ، بلکه حتی در معماری ساده و روستایی هزاران سال پیش، محور همگی بناها و گذرهای شهر و روستا با توجه به وضعیت اقلیمی و آب‌وهوایی منطقه و با در نظرداشت مقدار نور خورشید، سمت وزش باد و دیگر لازمه‌های اقلیمی طراحی و ساخته می‌شده‌اند.

از سوی دیگر، در کارکردهای آیینی برخی بناها، لازم بوده است تا بجز نمونه‌های بالا به ویژگی‌های نجومی و تقویمی بنا هم توجه شود و چنین است که در تمامی بناهای همگانی و آیینی دوران باستان از این نکته غفلت نشده و طراحی و ساخت آنها با در نظرداشت باورهای نجومی و کیهانی و نیز زمان برگزاری آیین‌ها انجام می‌شده است.

این سخن نادرست و سراسر اشتباه را همگان بارها شنیده‌اند که تخت‌جمشید بنایی برای برگزاری جشن نوروز بوده است. ادعایی که هیچگاه دلیل و مدرکی برای آن به دست نیامد و هیچگاه نیز گویندگان آن نیازی به ارائه سند یا شاهدی ملموس احساس نکردند. در این میان، شادروان استاد یحیی ذکاء (و سپس آقای دکتر علی حصوری) کوشیدند تا میان «سنگ‌ اندازه‌گیری» که در کف و میانه کاخ سه‌دری تخت‌جمشید قرار دارد، با رسیدن خورشید به نقطه اعتدال ارتباطی پیدا کنند و سپس اظهار داشتند که در بامداد روز نوروز، پرتوهای خورشید در امتداد درگاه کاخ ‌سه‌دری و سنگ اندازه‌گیری می‌تابد و این لحظه نشانه رسیدن خورشید به نقطه اعتدال است. (یحیی ذکاء، نوروز، 1358، ص 55؛ علی حصوری، مجله چیستا، سال چهارم، شماره 6، بهمن 1365، ص 465).

اما محاسبه‌ها و بررسی‌های میدانی این نگارنده نشان می‌دهد که نه تنها چنین واقعه‌ای در تخت‌جمشید رخ نمی‌دهد، بلکه پرتوهای خورشید بامدادی در نوروز که از درگاه کاخ سه‌دری وارد می‌شوند، حتی به این سنگ شاخص نزدیک هم نمی‌شوند و با آن فاصله‌ای بسیار دارند. به عبارت دیگر بین این سنگ و اعتدال بهاری ارتباطی وجود ندارد.

محور تخت‌جمشید و تمامی بناهای آن در امتداد شمال‌ غربی به جنوب شرقی واقع شده‌اند؛ بطوریکه از چهار جهت اصلی به اندازه 20 درجه غربی انحراف دارد. به این ترتیب هنگامی که خورشید در هنگام انقلاب تابستانی طلوع می‌کند، چند درجه نسبت به محور تخت‌جمشید انحراف شمالی دارد و کوه مشرف به تخت‌جمشید مانع دیدار پرتوهای آن می‌شود. اما پس از چند دقیقه که خورشید کوه را پشت سر می‌گذارد و از بالای آن طلوع می‌کند، در امتداد محور تخت‌جمشید واقع شده است. در واقع محور تخت‌جمشید در راستای انقلاب تابستانی و از سوی دیگر، عمود بر آن ساخته شده است.

در میانه همه کنگره‌های تخت‌جمشید، سازه‌ای وجود دارد که با آفتاب‌سنج‌های تقویم آفتابی نقش‌رستم (کعبه زرتشت) شباهت فراوانی دارند و شواهدی مبنی بر کارکرد تقویمی در آنها دیده می‌شود.  نمای این آفتاب‌سنج‌ها و کنگره‌های در برگیرنده آن، علیرغم تعداد بسیار فراوان، تنها در دو جهت ساخته شده‌اند: یا در امتداد پرتوهای خورشید بامدادی انقلاب تابستانی هستند و یا در تقاطع با آن. به این ترتیب، به هنگام انقلاب تابستانی یا آغاز تابستان، تمامی اضلاع آفتاب‌سنج‌هایی که نمای آنها در امتداد پرتوهای خورشید است، در معرض نور خورشید قرار می‌گیرند و هیچیک از اضلاع هفت‌گانه آن در سایه قرار نمی‌گیرد. اما از سوی دیگر، تمامی اضلاع آفتاب‌سنج‌هایی که نمای آنها در تقاطع با پرتوهای خورشید قرار دارند، در سایه کامل قرار می‌گیرند و نور خورشید به هیچیک از اضلاع هفت‌گانه آنها نمی‌تابد. این وضعیت در آفتاب‌سنج‌ها، فرا رسیدن فصل تابستان را نوید می‌دهند. اضلاع این آفتاب‌سنج‌ها توانایی اینرا هم دارند که هنگام‌های دیگری از سال همچو نوروز و میتراکانا/ مهرگان (اعتدال بهاری و پاییزی) و نیز انقلاب زمستانی یا شب چله/ یلدا را نشان دهند.

بجز این به نظر می‌آید که در ساخت دروازه ورودی تخت‌جمشید یا کاخ دروازه همه ملت‌ها (ویسَـه دَهیو) بیشتر از دیگر بناهای تخت‌جمشید به کارکردهای تقویمی توجه شده است. این بنا بگونه‌ای طراحی و ساخته شده که بجز آغاز تابستان، به هنگام اعتدالین و انقلاب زمستانی نیز پرتوهای خورشید بامدادی بگونه‌ای خاص به درون بنا بتابند. برای اینکار از روزنه‌های تشکیل شده در میان درگاه‌های شمال شرقی و جنوب شرقی بنا استفاده می‌شده است. دلیل اینکه دروازه همه ملت‌ها نسبت به دیگر بناهای تخت‌جمشید اختلاف محوری در حدود یک درجه دارد و نیز اندازه‌های درگاه‌های آن با یکدیگر متفاوت است، در همین ویژگی و کارآیی آن نهفته است. نظر فراموش  نشود.

منبع


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



جمعه 26 آبان 1391برچسب:ایالتهای ایران,تاریخ ایران,قدیمی ترین فرش جهان, :: 1:44 قبل از ظهر ::  نويسنده : arash       

-  ایــ1-  ایــــــر ا  ن

كــشــورم   آئـیــنـه  لـطــف  خـــدا

مـشــرق  پــر  نـور  اِیـمـان  و  دعــا  

پـرچــم    ایــران  گـلسـتـان  امـیـد 

سـرخ   گـون و  سـبز فام و رو  سـپـیـد

عـشـق آمـد شـوقـهـا در جان شـکـفـت 

سـی بهار از گـلـشـن ایـمـان شـکـفـت 

بـی   امـان   یـاد    از   دلیــران  می کنـم 

جـان    فـدای     نـام   ایـران    می کنـم 

2- خراسـان رضـوی

هـفـت  شـهـر عـشـق و    یـاران امـیـن 

قـلـب   ایـران   سـرافـراز   اسـت   ایـن 

حـجـت هـشـتـم   قـدم   ایـنـجـا نـهـاد 

بـا  وضـو  بـایـد بـه  خـاکـش پـا  نـهـاد

 3- خراسـان جنوبـی

غـنــچـه هـای   زعـفـرانـی   را  بـبـیـن 

از  خـراسـان  جـنـوبـی   گُِــل بـچـیـن 

4- خراسـان شمـالی

ای دو  تـار  خـوش  نـوا   فـریـاد  كـن

 از   خـراسـان   شـمـالـی     یــاد   كـن

 5- گـلـسـتـــا ن

تـا   گــلسـتـان   مـی رود   رویـای  مـن

 با     سـمـنـد     بـاد     پـای     ترکـمـن

 6- مــا ز نـد  ر ا  ن

هـفـت جـنـگـل دارد  و هـفـت  آسـمـان

خــطـه ی      دریـا دلـان     «مـازنـدران» 

7- گـــیـــلـا ن

می گـذارد «مـوج»  سـر بر پـای «دشـت»

شهر شـالی های بـاران خـورده  «رشـت» 

8- خـو ز ســتـا  ن

خـاک    دهـلاویـه   و   بـسـتـان     درود 

نـخـل هـای  سـرخ   خـوزسـتـان   درود 

شهر خـرمـشـهر چـون  در خـون نشـست

  زخـم  بـر  پـیشـا نـی كــارون  نـشـست

  9- آ بـــــا  د ا  ن

بـاز   هــم    بـرخـیــز     آبـادان    مـن 

مـهـر  تـو  آمـیـخـتــه  بــا  جـان مـن 

10- بــوشــهـــر

ایـنـك  از بـوشـهـر  و  دلـواری  بـگــو 

از  دل  هـر  ذره   خـورشـیـد ی  بـجــو  

11- هـر مـز  گـا  ن

مـوج   اقـیــانـوس هـا  دامـن  كـشـان 

از خـلیــج فــارس  می گیــرد   نـشـان  

پـاسـبـا ن      آبـهــا ی       نـیـلـگـو ن

  هــرم  هـرمـزگـان تـب عشـق و جنـون

  12-كـــیــــش

كیـش مـا چـشـم  جـهـان را مـات كـرد

  پـاكـی  سـرچـشـمه   را   اثـبـات   كـرد 

13-  زنــجــا ن

سـرزمـیـن  در  و  مـرجـان  اسـت  ایـن  

شهـر اشـراق است و   زنجـان است  ایـن

  14-  ا ر د  بـیـــل

زادگــاه        پـهـلـوا نـان        مــغــان 

نـغـمـه خـوانـان   و    مـؤذن  زاد گــان 

اردبـیــل  و چـشـمـه هـایـی از  عـســل

  آب گـرمـش در جـهـان ضـرب الـمـثـل 

15- قــز و یـــن

مـانـده  از  ایـن  تـاک صـدهـا   یـادگـار 

نـام  قـزویـن  بـا رجــائـی   مـانـدگـار 

16-آذربایجان شرقی ، 17-آذربایجان غربی

جـان   ایـران     اسـت     آذربـایـجــان 

عـاشـقــانـش    شـهـریـاران   جـهـان

  آنـکـه مـهـرش در دل و جـانـم نـشست 

جـانـم   آ ذربـایـجـان   غـربـی    اسـت

  جـانـم   آ ذربـایـجـان    شرقی    اسـت

  18- مــهــا بــا د

ای    نـگــهـبــانـان     آزادی     ســلام  

مـرزبـانـان        مـهـابـاد  ی     ســلام 

19-كر د ســتــان

آسـمـان   دسـت و دلـم  را  می كـشـیـد

ســوی  كـردسـتـان   و مـردان   رشـیـد

مـا هــمـه  هـم  قــبـلـه و  یــاران هـم

همـچـنـان کـوهـی کـه پـشتـیـبـان هـم

20-كـرمـا نـشـا  ه

بـیـستـون  و طـاق  بـسـتـان   را  بـبـیـن

قـدمـت   فـرهـنـگ   ایـران  را  بـبـیـن

جـام جـم  در چـشـمـه  نـیـلـوفـر است

شـهـر كـرمـانـشـاه   عـاشـق پـرور  است

21- ایــــلــا م

خـانـه   خـورشــیـد   و   خـاک پـر بـلا

شــهـر   ایــلام   ای    مـسـیـر   كـربـلا

22-سیستان وبلوچستان

سـرزمـیـن   رسـتـم    دســتـان    درود

شـیـر   مـردان    بـلـوچـسـتـان    درود

23-لــر ســتـا  ن

ای  فـلـک هـا   تــشـنـه   افــلاک  تـو

خــرم   و  آبــاد   بــاشـد   خــاک   تـو

24-چهـار محال بختِاری

كـوچ كـن   سـمـت  بـهـار  سـرنـوشـت

چـار  فـصـل  بـخـتِـیـاری ها    بـهـشـت

25-كهگیلویه وبویراحمد

بـا   عـشــایـر  از    دنــا   بــاز  آ مـدیم

از  بـویـر احـمـد  بــه   شـیـراز آ مـدیم

26-فـــــا  ر  س

روشـنـای  چـشـم  مـا   شــاهــچـراغ

حافظ و سعدی است در این كـوچـه بـاغ

27-كــر مـــا  ن

شـهـر   کـرمـان   و   بـهـاری    دلـنـواز

ارگ   بـم   بـا     نـخـلـهـای    سـرفـراز

28-  یـــــــز د

بـاغ   یـزد    و   نـو   بـهـار  تـرمـه هــا

بـادگـیــر    کـوچـه  هـایـش    آشــنـا

29-ســمــنــا  ن

پـسـتـه خـنـدان سـمـنـان چـیـدنی س

شـاهـرود  و  قـلــه هـایـش  دیـدنی س

30-اصـفــهــا  ن

شـهـر گـلـهـا    شـهـر پـلـهـای  جـهـان

شـهـر   گـنـبـد هـای  آبـی    اصـفـهـان

چـار  بـاغـت   را   خـدا  زیـبـا   ســرود

مـا  و   شـبـهـای  خـوش   زایـنـده  رود

31- قــــــــم

مـلـك نـور اسـت و درآن ظلمت گـم است

آســتـان  دِیـن  و   دانـایـی   قـم   است

32-مــر  كــز   ی

مـردمـان        مـرکـزی       دانـشـورنـد

در خـمـیـن خـویـش گـل  می پـرورنـد

33-هــمــد  ا   ن

هگـمـتـانـه مـهــد  دانـش  ملـك دیـن

شـوكـت    دیـریـنــه   ایـرا ن   زمـیـن

34-  ایــــر  ا   ن

جـمـلـه ‌سـی اسـتـان كه بـایكدیـگریـم

بـهـره از  سـی  جـزء  قـرآن مـی بـریـم

تـا  مـن  و  تـو  بـا  ولـایـت هـمـدلـیـم

صـاحـب  ایـن  خـانـه و  ایـن  مـنـزلـیم

میهنم ای   هـدهـد  هــادی  شـده

فـصــل  فصل  اسـتـقـلال   و   آ زادی   شـده

خـاك   پـایـت   طـوطـیــای   مـاه   بـاد

پـرچـمـت     در    سـایـه     الـلـه  بـاد   

                                                                             از سروده های سید حمید رضا حسینی

                                                                                 با سپاس از تارنمای ترانه 1400


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



انسان ها در سراسر جهان با عقاید و منش های گوناگون زندگی می كنند. گاهی اختلاف نظر بر سر كوچكترین مسائل باعث درگیری و حتی جنگ های بزرگ شده است. این مسئله در تك تك برگ های كتاب تاریخ مشهود می باشد. در این میان اقوام و مللی پیروز بوده اند و توانسته اند حركت نسل های بعدی خود را پیشاپیش پیرو خود سازند كه همواره ریشه و اصالت خود را به عنوان یكی از سلاح های معنوی قرار می دهند. و با تكیه بر آن بر اجانب خود ضربه زنند. این مسئله موجب می شود مردم یك كشور با ذهنیت روشنی كه از اجداد خود دارند با انرژی بیشتر و سپر قرار دادن گذشته باشكوه خود شتابی بیش از پیش برای رسیدن به آن شكوه و یا حفظ آن بگیرند.

یكی از آن ملت هایی كه گذشته ای سراسر شكوه و عظمت آن را همراهی می كند ما مردم ایران زمین هستیم. تاریخ باشكوه ما چه پیش و چه پس از اسلام دارای ژرف ترین نكات فرهنگی می باشد كه متاسفانه امروز تنها نامی از آن ها باقی مانده است. به طور مثال دروغ و ریا از منفور ترین اعمال نزد ایرانیان باستان بوده است كه امروز می بینیم از رایج ترین اعمال میان ماست.

هدف این وبلاگ آشنایی شما با گذشته خویش برای ایجاد انگیزه و حركت بسوی بازسازی سرزمین اهوراییمان است. ما اعتقاد داریم پیشینه با شكوه به تنهایی سعادت به ارمغان نمی آورد اما اگر ما بدانیم كه روزگاری قله های افتخار از آن ما بوده است دورخیز ما بسوی اوج افتخار بلند تر خواهد بود.

در پایان باید عرض كنم امروزه كه جهان به عرصه ای برای كسب قدرت بیشتر و چپاول ملت های ضعیف شده است ما نباید گوی مغلوب باشیم و ملعبه دست بزرگان قدرت باشیم. و این تنها بوسیله مبارزه تا پای جان امكان پذیر است. و اینجاست كه هویت نقش اساسی خود را نشان می دهد. كه خوشبختانه كمتر كشوری است كه از این نظر بتواند از ما سبقت بگیرد. پس ای فرزند آب و خاك ایران زمین گذشته خویش را بیاد بیاور و آن را اولین و آخرین گلوله خلاص برای اهریمنان قرار ده. اما فراموش نكن كه آن بدون تلاش و همت تنها نسیمی است خوشایند برای بد خواهان.

http://ahouraei.mihanblog.com/منبع


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:تاریخ ایران,کوروش بزرگ ؛ پدر ایرانیان, :: 5:11 قبل از ظهر ::  نويسنده : arash       


کوروش کبیر بزرگ مرد تاریخ ایران زمین و از جمله نوادری که تاریخ جهان به خود دیده است . انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ایران با وجود او ایران شد و از بنیانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آریایی واقع در فلات ایران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هویت ایرانی متشکل از مادهای آذربایجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ایران زمین که ملت واحد ایران را تشکیل دادند و تاریخ چندین هزار ساله خود را دوشادوش یکدیگر و در کنار یکدیگر رقم زدند به همراه هم از این خاک و هویت دفاع کردند و با افتخار ایرانی بودن خود را به جهانیان اعلام نمودند . پارسی ها که وی آنها را از گمنامی به افتخار رسانید وی را پدر خواندند. یونانیها که وی آنها را در سواحل آسیای صغیر مقهور قدرت خویش ساخت با وجود نفرتی که غالبا به ایرانیها نشان می دادند در وی به چشم یک فرمانروای آرمانی نگریستند و یهود که وی آنها را جهت اجرای آیین و بنای معبد آزاد گذاشت ؛ وی را همچون مسیح  تلقی کردند آنچه که در مورد او جای تردید نمی گذارد اینستکه لیاقت نظامی و سیاسی فوق العاده در وجود وی  با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیده ای بکلی تازه بشمار می آمد. احوال اوبدون شک از بعضی جهات یاد آور فاتحانی چون اسکندر و ناپلئون نیز هست اما قیاس وی با آنها درست نیست. چون هر چند وی نیز مانند انها سالها از گردونه جنگی خویش پایین نیامد اما جنگ و بوی خون او را بر خلاف دیگر فاتحان مست و مغرور نکرد بر خلاف آنها هر بار که حریفی از پای در می افکند مثل یک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حریف افتاده را از خاک بر می گرفت . احترام او به عقاید دینی عاقلانه ترین و زیرکانه ترین سیاستی بود که در چنان دنیایی به او اجازه داد تا اقوام مختلف متمدن و نیمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند و آنها کنار هم بیاسایند و در سرزمین او ضعیفان در سایه اقتدارش در آرامش زندگی كنند. اینگونه بود که کوروش ؛کوروش بزرگ شد .در تاریخ جهان سرداران و شاهان فاتح بسیاری ظهور کردند که جز نفرت و نام بد از خود بجا نگذاشتند اما چرا بعد از گذشت  ۲۵۰۰سال باید از طرف جامعه جهانی ۲۹ اکتبر به نام روز جهانی کوروش بزرگ نامگذاری شود؟ چرا روز جهانی اسکندر وچنگیز یا هیتلر را نداریم!  آری دوستان گرامی نیاکان ما اینچنین بودند و برگهای زرین تاریخ ایران زمین را رقم زدند ما نیز از همان خون و تباریم ودر همان خاکی زندگی می کنیم  که آنها زندگی می کردند.


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

سلام دوستان عزیز به وبلاگ ماخوش اومدین.مرسی از بازدیدتون.امیدواریم بتونیم مطالبی رو در وبلاگمون قرار بدیم که مورد پسند شما دوستان گل باشه.چندتا خواهش داریم یکی اینکه تو نظر سنجی شرکت کنید .دومی اینکه حتما برامون نظر بزارید.سومی حتما ولطفا عضو هم بشید.مرسی از شما بازیدید کننده ی گرامی.برای اطلاعات بیشتر میتونید به پروفایل مراجعه کنید.هر گونه سوالی هم داشتید میتونید به ادرس ایمیل هر دوتامون بفرستید.مرسی
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ◄ΣΞΣ♥мλη☻,Кн☺Ð₪Σ♥ΣΞΣ► و آدرس arashdnm.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. فداتون بوس بوس





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 110
بازدید دیروز : 251
بازدید هفته : 552
بازدید ماه : 533
بازدید کل : 180576
تعداد مطالب : 987
تعداد نظرات : 151
تعداد آنلاین : 1